جدول جو
جدول جو

معنی زاری مشهدی - جستجوی لغت در جدول جو

زاری مشهدی
محمد قاسم مشهدی شاعر، تقی الدین کاشی آرد: اصل وی از شیراز و تربیت یافتۀ اصفهان است، وی بمزید مکنت و ثروت و کثرت مال از مرتبۀ شعرا تجاوز نموده و در آخر حال ابواب مخالطت بر روی خود بسته و همواره همت بر داد و ستد اجناس و نقود و تحصیل مرابحه و سود میگماشت تا آنکه درشهور سنۀ تسع و سبعین جمعی از اجلاف آنجا بواسطۀ اندک طمعی که از او داشتند کینه از او در دل گرفته و چند زخم بر وی زدند ... هم در آن نسبت رخت بعالم بقا کشید و حکام، قاتلان وی را بسیاستگاه عدم رسانیدند، اشعار پسندیدۀ او کم است و دیوانی از او در میان نیست، و این چند بیت نمونه ای از برگزیدۀ اشعار اوست:
آلوده دامنیم و بصدعیب از این جهان
رفتیم مست تا کرم او چه می کند،
هوس تیغ تو کردیم بریدی از ما
صید آهوی تو گشتیم رمیدی از ما
ای که شمشیر کشیدی و نکشتی ما را
انتقام گنه خویش کشیدی از ما
گرمی خویش بزاری مفروش ای مجنون
این متاعی است که صدبار خریدی از ما،
(ملخص از خلاصه الاشعار خطی کتاب خانه مجلس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یِ یِ مَ هََ)
طالب علم بود و در شعر طبع بانگیز داشت (؟)
این مطلع از اوست:
انگشت بهر عشق چو بر ابروان نهاد
تیری برای کشتن من در کمان نهاد.
(تحفۀ سامی ص 145)
لغت نامه دهخدا
(یِ مَ هََ)
مولانا قاضی مشهدی، عبدالوهاب) مردی دانشمند و ذوفنون بود و قاضی شهر مشهد، و در فن انشاء نظیر نداشت. و در کتابه قلعۀ عماد آیۀ ’ارم ذات العماد التی لم یخلق مثلها فی البلاد’ را او نوشته است. ظرفا و شعرای مشهد شاگرد وی بودند. از آن ظرفا یکی در صنعت مقلوب مستوی الفاظ ’مرادی دارم’ را یافته بقاضی گفت. او به اندک تأمل ’برآید یارب’ را جواب داد و این جواب زیاده از تعریف است. به اسم سیف این معمی از اوست:
جان از لب لعل تو و دل از سر زلفت
جویندۀ آب خضر و عمردرازند.
قبر وی در مشهد است.
(مجالس النفائس چ بانک ملی ص 26)
لغت نامه دهخدا
(یِمَ هََ)
علاوه بر شاعری در کاسه گری و نقاشی نیز استاد بود و بدان جهت مانی تخلص داشت. (از مجالس النفایس ص 240). بواسطۀ لطافت طبع مورد توجه محمد مؤمن میرزا پسر سلطان حسین میرزا واقع و از جملۀ مقربان وی شد و در مشهد با همین شاهزاده به سال 923 هجری قمری به دست ازبکان بقتل رسید. ابیات زیر از اوست:
تو لبی نبخشی و من به خیال هر زمانی
لبت آن چنان ببوسم که ترا خبر نباشد
منم آنکه سنگ بر سر خورم و ننالم از تو
که نهال عاشقی را به از این ثمر نباشد
شب عیش وشادمانی بگذشت و سالها شد
چه شبی تو ای شب غم که ترا سحر نباشد.
(از تحفۀ سامی ص 114).
و رجوع به همین مأخذ ومجالس النفائس ص 67 و 240 شود
لغت نامه دهخدا
(دِ یِ مَ هََ)
از نادراندیشان بود و نوبتی هم در هند ورود نمود. این بیت از اوست:
به ناخن می گشایم عقده های موی ژولیده
سیه بختم چه سازم درخور مو شانه ای سازم
لغت نامه دهخدا
(یِ مَ هََ)
از شاعران ایرانی مقیم هند است. وی بروزگار جوانی بدکن رفت و سی سال در آنجا بسر برد. ’و از آنجا به دارالخلافۀ شاه جهان روآورد و نواب برهان الملک سید سعادت خان بهادر به کمال قدردانی مسکنی و وجه معاشی برایش معین فرمود بعد چندی به نیت حضورخدمت نواب در شهر اود، از دهلی برآمده در اکبرآباد به صوب دار بقا رحلت نمود’. این ابیات ازو در تذکرۀ صبح گلشن نقل شده است:
آتشکده در سراغ ما می سوزد
پروانه ز رشک داغ ما می سوزد
شمع دل ماست روشن از مهر علی
تا صبح ابد چراغ ما می سوزد
لغت نامه دهخدا